آویناآوینا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

♥آوینا دختر پاک آریایی♥

بعد از سرماخوردگی:

  نازگل مامان بعد از یه تب 5روزه و یه 5روزی پس لرزه های سرماخوردگی که همانا بداخلاقی و بی حوصلگی و بهانه گیری بود دو روزه بهتره و خانم شده و جایزه این خوب بودن هم چیزی نبود جز واکسن مربوط به یک سالگی،امیدوارم دچار عوارض بعد از واکسن نشی گلم. و اما ازین روزها بگم که دخترم حسابی شیرین شده و بلا هنوز ترجیح میدی چهاردست و پا دنیا رو سیر کنی،خب منم اصراری ندارم،ان شاله فرصت برای راه رفتن زیاده و راهه پیش رو بسی طولانی ،پس لذت ببر اینم بگم که دیگه رسما ما یه مرغ مقلد داریم تو خونمون که هرکاری بکنیم یا همون لحظه انجام میدی یا نهایتا 10 دقیقه بعد! بعد از سرماخوردگی ام دیگه به هیچ وجه نمیشه بهت غذا داد مگه ...
31 شهريور 1392

اولین سرماخوردگی:

  نی نی سرماخورده،چندروزه تب داره... عزیزم ایشالا زوده زوده زود خوب شی طاقت بی حالی تورو ندارم                                        دندونای سوم و چهارم هم دارن در میان ،میدونم اذیتت میکنن...   ...
24 شهريور 1392

تو زیباترین آرزوی منی...

دکتر بیهوشی: بچه تون دختره یا پسر؟ من: دختر ـــ اسمشو چی میخوای بزاری؟ ـــ آوینا ـــ آوینا ؟معنیش چیه؟ ـــ یعنی دختر پاک .... ولحظاتی بعد دختری زیبا پوشیده در پارچه ای سبز هدیه ای از سوی معبودم در کنارم بود و بی اغراق هنوز لطافت پوستش و گرمای صورتش را بر گونه هایم حس میکنم.بوی بهشت میداد...       حالا یک سال از آن اتفاق زیبا میگذرد... تو نتیجه امیدی دخترم،اصلا تو خود امیدی...درآن روزها تنها دل نگرانی ام تو بودی و پرسشی مکرر، که آیا میمانی برایم؟ و می آیی در آغوشم؟...روزهایی که خیره به سقف اتاق و گچ بری هایی که بعد از ماهها تماشایشان دیگر همه خطوطشان را از بر بودم تنها به این می ...
18 شهريور 1392

جشن تولد 1سالگی آوینا:

    روز 13 شهریور 5 روز زودتر از روز تولد آوینا جشن کوچکی برگزار کردیم با تم زنبوری .تدارک برای این جشن با وجود دختر شیطون و پرجنب و جوشم سخت ولی شیرین بود. همینجا از همه مهمانهای عزیزم به خاطر حضورشون ممنونم،عمه عزیزم که با همه دل مشغولیهای این روزهاش افتخار دادن و تشریف آوردن و دختر عمه های نازنینم و دوستای گلم که با وجود ترافیک و دوری راه باز هم دعوت منو پذیرفتن و همینطور خانواده خوبم به خاطر کمکهاشون و به خصوص مامان عزیزم که برای من و دخترم سنگ تمام گذاشتن.امیدوارم کم و کاستی ها رو بر من ببخشید... و اما آوینای نازنیم که حسابی خانمی کرد و با مامان همکاری کرد. زنبور کوچولوی من امیدوارم بعدها که این روز رو ...
15 شهريور 1392

کمی لبخند:

اومدم یه پست جدید بزارم که دوستان دیگه اعصابشون از دیدن پست رمزدار بهم نریزه   این روزها وقت کم میارم،یه کمی به خاطر تدارکات برای تولد گل دخترم یه خورده ام (البته من مینویسم یه خورده شما بیشتر در نظر بگیرید!)درگیر امورات مربوط به ایشون از جمله دویدن دنبالش و جلوگیری از خرابکاریهای احتمالی و....هستم اینه که کمتر فرصت آپ کردن دست میده و اگر هم دست بده حدودای 12 الی 1 نصفه شب به این دلایلی که عرض شد و البته اینکه پرنسس اصلا یک جا بند نمیشن تا عکس سالم ازشون بگیریم خیلی عکس جدید ندارم این یکی مربوط میشه به اولین عینک آفتابی دخترک که برای کاربردهای حفاظت از چشم و اینا نیست،به مبلغ 1700 تومن برای بازی کردن گرفتم که خب ...
7 شهريور 1392
1